سلام، من بخاطر خانواده مادری ام که سابقه
ارثه دیگه کاریش نمیشه کرد. به یکی ماشین و پول ارث میرسه، به یکی خونه و ویلا، به ما ام بیماری فشار خون.
چند وقت پیش پیش دکتری رفتم برای چکاپ و اینکه ببینن وضعیت قلب، فشار خونم و. چطوره.
فشارم خیلی بالا بود و با دکتر صحبت کردم. ایشون چندتا دارو برای من نوشتن و گفتن اینارو به موقع مصرف کنم تا با مشکل بر نخورم.
روز اول که داروها رو به موقع مصرف کردم باعث شد حالم بد بشه اما فکر کردم که عادیه چون تا حالا اینطوری شده بودم.
روز دوم خیلی حالم بدتر شد و باز هم داخل خونه با خودم سر کردم و خوابیدم تا متوجه حال بدم نشم.
روز سوم دیگه خیلی حالم بد بود. و جالب اینجاست که تمام داروها رو هم به موقع مصرف میکردم.
کارم به درمانگاه کشید اونشب. خانوادم منو بردن
خلاصه رفتیم و سُرُم زدن بهم و گفتن که شب باید بستری بمونم.
فردای اونشب با دکتر کلینیک طبرسی م کردم و پرسیدن که چه داروهایی مصرف میکنم. منم اسم داروهایی که اخرین دکتری که رفتم برام تجویز کردن، رو دادم.
دکتر گفتن که متناسب با فشار خون من این داروها اصلا مناسب نیستن. اشتباهی در کاره حتما. شاید اون دکتر اشتباهی این داروها رو تجویز کردن. اما ممکن بود خدایی نکرده سکته کنم.
دکتر کلینیک طبرسی، داروهای جدیدی برام تجویز کردن. با خوردن اونا حالم بهتر و بهتر شد.
تصمیم گرفتم دوباره برم پیش دکتر قبلیم تا اینکه ببینم آیا اشتباهی در کار بوده یا واقعا قصدشون این بوده که همون داروها رو برام تجویز کنن. آخرش هم متوجه شدم که قصدشون ایم بوده که همون داروها رو تحویز کنن.
خلاصه الان مدتی از اون موضوع میگذره و من از خیابون آزادشهر مشهد تا خیابون طبرسی برای مشکلات و بیماریهام میرم تا بیماریم رو رفع یا بهتر کنن.
کلینیک طبرسی یک جای عالی برای
ممنونم که وبلاگ منو خوندید.
سلام من مهنار سروشی هستم . 25 سالمه. ساکن مشهد هستم.
چند وقت پیش دچار سردرد های بدی شدم. پیش هر دکتری که می رفتم متوجه اینکه مشکل من چیه نمی شدن. و نمی دونستن که چرا من سرم درد می کنه.
خونه مادر بزرگمم که بودم، با این سنم بهم می گفتن اینقد که گوشی دستت می گیری.
هر کدوم از دکتر ها یک ایده و تشخیص برای سردردای من داشتن. و بیشترشون مسکن پیشنهاد می کردن.
یکی از دکتر ها بهم گفتش که امکان این وجود داره که تومور داشته باشی. منم از شدت ترس اینکه نکنه من سردرد داشته باشم، سریع رفتم سیتی اسکن و بعد از اینکه جوابش اومد دیدم هیچی نیستش و خدا رو شکر می کنم از این بابت.
یادم اومد که دختر خالم چند وقت پیش یک کلینیک توی خیابون طبرسی رفته بود که اسمش هم
منم با خودم گفتم خب منکه پیش این همه دکتر رفتم اما نتیجه ای نداشت پس این یکی هم مثل بقیه نتیجه ای نخواهد داشت.
اما با دختر خالم صحبت کردم و منو متقاعد کرد که برم.
منم رفتم و با دکتر صحبت کردم. ایشون تشخیص دادن که دلیل سردردای من می تونه به خاطر کم خونی باشه.
این تشخیصی بود که هیچ کدوم از دکتر ها برای
رفتم آزمایش خون دادم.
دوباره رفتم کلینیک طبرسی تا به همون دکتر جواب آزمایشم رو بدم.
و بله کم خونی داشتم.
با قرص هایی که دکتر برام تجویز کردن و کار هایی که بهم گفتن که انجام بدم، روز به روز حالم بهتر شد و الانم کم خونیم درمان شد.
سلام،
من چند وقت پیش حالت تهوع گرفتم و استفراغ کردم و ادامه دار بود. این موضوع اما زیاد اذیتم نمیکرد. کم کم دیدم دارم به شرینی و ترشیجات علاقه بیشتری پیدا میکنم و هوس میکنم. این موضوع را با همسرم در میان نذاشتم چون منو شوهرم خیلی وقته بچه می خوایم اما نمیشه. با خودم گفتم اگه الان به شوهرم بگم اما واقعا اینطور نباشه(حامله نباشم) چی؟! خلاصه این موضوعو م در میان گذاشتم و مادرم هم خیلی خوشحال شد. هنوز هیچی مشخص نبود اما خیلی خوشحال شده بودن که شاید جنینی داخل شکمم در حال رشد باشه. من خودمم راستش خیلی خوشحال بودم اما هم استرس داشتم و ترس همه وجودمو گرفته بود که اگه خدایی نکرده اینطور نباشه چی؟ یعنی همه خوشحالیو امیدم پوچه؟!
خلاصه مادرم با روش های سنتی به این نتیجه رسید که من بچه دارم.
به مادرم گفتم که به هیچکس دیگه نگه این موضوع رو. چون خودم دوست داشتم بقیه رو سوپرایز کنم.
پیش یک پزشک رفتم وآزمایش دادم. تشخیص دادن که اشتباهی شده و همچین چیزی نیستش. یعنی هیچ بچه یا جنینی توی شکم کم نیست.
من اشک توی چشمام جمع شد و از مطب رفتم بیرون. رفتم پیش مادرم، خیلی منو آروم کردن. من اشک میریختم و مامانم منو بغل کرده بود و بوسم میکرد و میگفت به خدا توکل کن همه چیز درست میشه. شب پیش مادرم موندم چون نمیخواستم شوهرم چشمای خیسم رو ببینه و موضوع رو متوجه بشه. ساعتای 7 شب بود تقریبا که شوهرم بهم زنگ زد و گفت: چیشده کجایی مهناز؟ منم گفتم: هیچی مامانم یکم حالش بد شده من میمونم پیشش امشب فردا میام. شوهرمم گفت: اگه کمکی از دست من بر میاد بگو. اصلا میخوای بیام پیشتون خونه مامانت؟ منم گفتم نه عزیزم نمیخواد تو بخواب امشبم من فردا میام. اونم گفت چشمو خداحافظی کردیم.
یک مدت گذشت و من احساس کردم شکمم داره بزرگ میشه.
آخرش به اصرار مادرم رفتم پیش
ایشون سونوگرافی از من گرفتن و تشخیص دادن حامله ام و 3 ماهشه.
من از شدت خوشحالی نمیدونستم بخندم یا گریه کنم.
ساعتای 12 ظهر بود و شوهرم ساعت 3 قرار بود از سر کار برگرده.
ساعت سه که شد با جواب آزمایش، دم در خونه منتظر شوهرم موندم.
شوهرم اومدو پریدم بغلشو خبرو به دادم.
وقتی که خبرمو شنید داد میزد بابا شددددددم و منو بوس میکرد.
برای زایمان بچمم رفتم کلینیک طبرسی. همونجایی که بهترین خبر زندگیمو بهم داد.
به نظر من بهترین متخصص ن در مشهد مال
سلام، من مدتی بود بیماری فشار خونم خیلی شدیدتر از همیشه داشت بهم آسیب میزد. برای همین پیش دکترای مختلف رفتم. تا آخر به این نتیجه رسیدم که کلینیک فشار خون مشهد، یعنی کلینیک طبرسی، جای فوقالعادهایه برای درمان فشار خون. به هم توصیه میکنم به سایتش یک سر بزنین. چون مقالههای خیلی خوبی هم آپلود میکنه.
سلام،
شما ام حتما توی زندگیتون با مشکلات پوستی سرو کار داشتین. من یادمه سالم بود که صورتم پر از جوش شده بود. پیش دکترای زیادی رفتم. اما هیچ کدوم نتونستن مشکل جوش های صورت منو حل کنن.
خانوادم هم هر کاری می تونستن برای من انجام دادن. مثلا داروی اینو بخر، داروی اونو بخر. صابون و کرم هم که دیگه هیچی.
مادر بزرگم همیشه توی کل فامیل به این معروف بود که همه مریضی ها و بیماری ها رو با روش های خونگی خودش حل می کنه. چند تا از ترکیبات جادوییش رو هم روی صورت من اجرا کرد اما نتونست جوابی بگیره. همه ترکیباتش رو هم خود مامان بزرگم مینویسه و اجرا می کنه. تا حالا مادر بزرگم جلوی هیچکس تسلیم نشده بود و همه بیماری ها رو خوب کرده بود اما من اولین نفری بودم که مادر بزرگم جلوش کم آورد و گفت که من نمی تونم کاری با تو بکنم.
خلاصه مامان بزرگمم از صورت من قطع امید کرد. من موندمو جوشای بد روی صورتم. مدرسه ام که می رفتم دو نفر بودن که منو مسخره می کردن به خاطر پوستم.
جنس پوست صورتمم چربه برای همین شدت جوش ها بیشتر می شد. پیش دکترهای پوست مختلف در مشهد هم رفتم اما نتونستم نتیجه ای بگیرم ازشون. یک روز توی مدرسه با دوست صمیمیم داخل حیاط بودیم که دوستم بهم گفت: حسین چرا نمیری دکتر پوست. منم بهش گفتم که پیش خیلی از دکترای پوست رفتم اما نتیجه ای نگرفتم. تنها نتیجه ای که گرفتم این بود که پوست من درست بشو نیست. همونجت دوستم بهم گفت بیا برو کلینیک طبرسی. گفتم براچی برم وقتی میدونم نتیجه ای نمی گیرم. اصرار کرد بهم و مجبورم کرد برم.
رفتم
با پزشکشون صحبت کردم و نتیجه ای که گرفتن این بود که کبد من چربه و مشکل از کبدمه. آخه من خیلی فست فود دوست دارم و داشتم. برای همین اینقدر فست فود خورده بودم که کبدم چرب شده بود.
خلاصه با داروهایی که بهم دادن و عمل کردن به دستورات دیگشون مثلا نخوردن فست فود تا یک مدت طولانی مشکل کبدم حل شد هیچ، صورتمم خالی از جوش شد.
فقط ناراحت بودم که لکه های جوش های قبلی از روی صورتم نرفته و رد های بیشترش مونده.
ولی در کل بهترین جا برای